محمدامینمحمدامین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

محمدامین دنیای مامان و بابا

روز به دنیا اومدن قند عسلم محمدامین

1392/11/21 16:47
1,003 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام عزیزم,امروز که تصمیم گرفتم برایت از گذشته بنویسم 20 ماهه هستی,20 ماهی که پر بود از خاطرات شیرین من و بابایی وتو.

یک روز از روز های زیبای ابان,روز 14آبان سال 1390 فهمیدیم که یه نی نی تو راه داریم. خیلی خوشحال بودیم چون من و بابایی بعد سه سال داشتیم مامان و بابا می شدیم. اونقدر خوشحال بودیم که در پوست خودمون نمی گنجیدیم.همون روز بود که این خبر شیرین رو به همه دادیم.

محمدامینم روز ها یکی پس از دیگری همچنان می گذشتند تا اینکه روز 17 دی ماه من وبابایی رفتیم سونوگرافی ودکتر گفت که بچه سالم هستش ,من پرسیدم دختره یا پسره؟دکتر جواب داد پسره ,خیلی خوشحال بودیم عزیزم این روز رو هیچ وقت فراموش نمی کنم

اون روز که جنسیت تو مشخص شد مادرجون و پدرجونت کربلا رفته بودن, زنگ زدیم این خبر رو به اونها دادیم .برات یه عالمه سوغاتی اورده بودن.

عزیزم بلاخره روز 7 تیر از راه رسید آناجون هم چندروز پیش از مراغه اومده بود تا کمک من باشه ,مادر جون هم اومده بود و ما همون روز اماده شدیم و رفتیم بیمارستان و تشکیل پرونده دادیم گفتند برین و فردا ساعت 7 بیمارستان باشید ما برگشتیم خونه و فردا ساعت 7 رفتیم بیمارستان و منو بستری کردند و ساعت 8 رفتیم اتاق عمل ,بلاخره ساعت 8:30 گلکم تو به دنیا اومدی چون عمل من از نوع بی حسی بود به محض دنیا اومدنت اون صدای خوشگلتو وقتی داشتی گریه می کردی رو شنیدم و گفتم بیارن تا تو رو ببینم و خانوم پرستار تو رو اورد و صورت لطیف و نرمت رو گذاشت کنار صورت من, مثل فرشته ها بودی

 

اون روز خالت اینا به همراه اقاجون و دختر خاله رضوانه و عمو جمشید از مراغه اومده بودند و اومدن بیمارستان و تو رو دیدن, این عکس هارو هم همون روزی که به دنیا اومدی تو بیمارستان گرفتیم.

 

نی نی جون

 

این روز بهترین روز زندگی ما بود چون خدا یه فرشته کوچولو به ما داده بود

یکی از بهترین روزهای زندگیم روزی بود که قند عسلم محمدامین به دنیا اومد.

 من وبابایی به همراه مادرجون و آناجون یک روز قبل به دنیا اومدنت اتاقت رو مرتب کردیم و وسایلتو چیدیم تا برای اومدنت اماده باشند.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)