مسافرت یک روزه
محمدامین جان یکی از جمعه های خرداد ماه سال 92 بود که دیدم تلفن زنگ زد گوشی رو برداشتم دیدم خاله زهره است.گفت داریم میریم مهاباد اگه شما هم می خواهید بیایین آماده بشین تا راه بیوفتیم,شما از ارومیه بیایین ما هم ا اینجا میاییم و همدیگرو اونجا میبینیم. من به بابایی گفتم بابایی هم قبول کرد که بریم .مامان جون خیلی خوش گذشت از اونجا هم یه عالمه خرید کردیم.اینم عکس های تو و رضوانه جون هستش که با هم گرفتین.
امین جان اینم یکی دیگه از مسافرت هامون به مهاباد هستش که با آنا جون وآقاجون و خاله زهره اینا رفته بودیم ولی تاریخش رو از یاد بردم .اینجا کنار سد مهاباد هستش که نشستیم و میوه و چایی خوردیم و خستگی در کردیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی