سلام عزیزم,امروز که تصمیم گرفتم برایت از گذشته بنویسم 20 ماهه هستی,20 ماهی که پر بود از خاطرات شیرین من و بابایی وتو. یک روز از روز های زیبای ابان,روز 14آبان سال 1390 فهمیدیم که یه نی نی تو راه داریم. خیلی خوشحال بودیم چون من و بابایی بعد سه سال داشتیم مامان و بابا می شدیم. اونقدر خوشحال بودیم که در پوست خودمون نمی گنجیدیم.همون روز بود که این خبر شیرین رو به همه دادیم. محمدامینم روز ها یکی پس از دیگری همچنان می گذشتند تا اینکه روز 17 دی ماه من وبابایی رفتیم سونوگرافی ودکتر گفت که بچه سالم هستش ,من پرسیدم دختره یا پسره؟دکتر جواب داد پسره ,خیلی خوشحال بودیم عزیزم این روز رو هیچ وقت فراموش نمی کنم اون روز که جنسیت تو ...