محمدامینمحمدامین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

محمدامین دنیای مامان و بابا

عزیزم روزت مبارک

  سرسبزترین بهار تقدیم تو باد                             آواز خوش هزار تقدیم تو باد گویند که لحظه ایست روییدن عشق                   آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد   همسرعزیزم روزت مبارک       ...
27 ارديبهشت 1393

سیزده بدر

سلام به همه ی دوستای گلم. امسال بعد از برگشتن از مسافرت چهار روز خونه بودیم بعد رفتیم مراغه .11 فروردین مراغه بودیم قرار بود امسال با خانواده ی همسرم بریم سیزده بدر و رفتیم روستا خونه ی پدر بزرگ همسرم ناهار رو اونجا بودیم این دختر خانوم خوشگل هم دختر عمه ی امین ریحانه هستش که از تبریز اومده بودند ما بعد اینکه ناهار خوردیم به سمت باغ بابام اینا حرکت کردیم و بعد از ظهر رو با اونا بودیم اینم الهه خانوم گل دختر دایی محمد امین اینم از سیزده بدر ما .روز جمعه هم برگشتیم خونه ی خودمون.   ...
17 فروردين 1393

عید 93 محمدامین

سلام دوست های خوبم قرار نبود سال تحویل رو خونه ی خودمون باشیم ولی من خیلی دوست داشتم سفره ی هفت سین درست کنم واسه همین هم قبل رفتن به مراغه یه روز قبل از چهارشنبه سوری سفر مون رو درست کردم اینم عکسامون و امینم کنار سفره هفت سین محمد امین جونم قرار بود ما چهارشنبه سوری رو خونه ی خودمون باشیم چون بابایی شیفت شب بود و ما هم به خاطر بابایی نرفتیم مراغه اما ظهر بود که بابایی زنگ زد و گفت که آماده بشین بیام و بریم مراغه.چون به خاطر ما شیفت خودشو با یکی از دوستاش عوض کرده بود.عصر راه افتادیم و ساعت 8 شب بود که رسیدیم مراغه همه خونه ی خاله فریبا بودند ما هم رفتیم و همه رو سوپرایز کردیم چون فکر نمی کر...
16 فروردين 1393

اسفند ماه امین

سلام  محمد امین جونم برات از روزهایی که گذشت می نویسم .از روز یکم اسفند ماه که تولد الینا جون بود ما همه مراغه بودیم رفته بودیم جشن تولد الینا جون.عصر بعد از تموم شدن مراسم آقا و آنا جون به همراه خاله زهره و رضوانه جون به همراه ما باهم برگشتیم خونه ما .چون آقاجون و آناجون هردو وقت دکتر داشتند اومده بودند برن دکتر.اون روزها همش مشغول کارهای دکتر آقاجون بودیم چون قرار بود روز 12 اسفند اقاجون رو عمل کنند,خاله زهره اینا هم حدود یه هفته مهمون ما بودندو تو با رضوانه جون با هم کلی بازی کردین و خوش گذروندین. اینجا هم همش می خواستی که برونیمتون . روز جمعه 7 اسفند خاله اینا برگشتند خونشون و چند روز بعد...
16 فروردين 1393

اولین مسافرت مشهد گل پسردر نه ماهگی

سلام امین جونم از اولین مسافرت تو به مشهد رو برات می نویسم که وقتی بزرگ شدی برایت خاطره ای باشد از دوران کودکیت. دی ماه سال 1391 بود که ما با خاله زهره اینا برای رفتن به مسافرت تعطیلات عید برنامه ریزی می کردیم که بلاخره تصمیم گرفتیم که با ماشین خاله جون اینا بریم مشهد و در راه برگشت از مسیر شمال برگردیم و به چالوس و نمک آبرود و شهر های دیگه هم بریم. 29 اسفند روز تحویل سال نو بود که ما اون روز رو در مراغه بودیم و به عید دیدنی رفتیم و تو یه عالمه عیدی جمع کردی.اینجا چند تا عکس با لباسهای عیدت برات گذاشتم که رفته بودیم خونه ی خاله فریبا برای عید دیدنی.مامانی قربونت بشه که با این لباس ها خیلی خوش تیپ میشی ...
21 اسفند 1392

لالایی پسرم

      عروسک خوشگل من          بشین کنار دل من شب شد لالا کن       شب شد لالا کن   پسر خوب و ناز من                  عروسک خوشگل من شب شد لالا کن                    شب شد لالا کن   شب که میشه عروسک من             تو دل مامان و بابا خودشو جا می کنه       &...
20 اسفند 1392

مسافرت یک روزه

محمدامین جان یکی از جمعه های خرداد ماه سال 92 بود که دیدم تلفن زنگ زد گوشی رو برداشتم دیدم خاله زهره است.گفت داریم میریم مهاباد اگه شما هم می خواهید بیایین آماده بشین تا راه بیوفتیم,شما از ارومیه بیایین ما هم ا اینجا میاییم و همدیگرو اونجا میبینیم. من به بابایی گفتم بابایی هم قبول کرد که بریم .مامان جون خیلی خوش گذشت از اونجا هم یه عالمه خرید کردیم.اینم عکس های تو و رضوانه جون هستش که با هم گرفتین.    امین جان اینم یکی دیگه از مسافرت هامون به مهاباد هستش که با آنا جون وآقاجون و خاله زهره اینا رفته بودیم ولی تاریخش رو از یاد بردم .اینجا کنار سد مهاباد هستش که نشستیم و میوه و چایی خوردیم ...
19 اسفند 1392

آتلیه عکس های جوجویی3

                           قند عسلم این عکس رو تو مشهد گرفتیم تو اولین بارت بود که می رفتی مشهد پسرکم ,عید سال 1392   عزیزم مامان قربون خنده هات بشه که اینجوری خوشگل می خندی.   نازنینم اینجا هنوز کوچول موچول بودی و نمی تونستی بشینی   محمدم این لباساتو مادرجونت از مشهد خریده بود با این لباس ها مثل هویج میشدی عسل مامان   محمد امینم ,زیبای من تو بهترین هدیه خدایی واسه ما   اینجا رفته بودیم خونه خاله عید دیدنی .عید سال 1392   عزیزم اینجاهم نمی دونم داری ...
15 اسفند 1392