محمدامینمحمدامین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

محمدامین دنیای مامان و بابا

اولین مسافرت مشهد گل پسردر نه ماهگی

سلام امین جونم از اولین مسافرت تو به مشهد رو برات می نویسم که وقتی بزرگ شدی برایت خاطره ای باشد از دوران کودکیت. دی ماه سال 1391 بود که ما با خاله زهره اینا برای رفتن به مسافرت تعطیلات عید برنامه ریزی می کردیم که بلاخره تصمیم گرفتیم که با ماشین خاله جون اینا بریم مشهد و در راه برگشت از مسیر شمال برگردیم و به چالوس و نمک آبرود و شهر های دیگه هم بریم. 29 اسفند روز تحویل سال نو بود که ما اون روز رو در مراغه بودیم و به عید دیدنی رفتیم و تو یه عالمه عیدی جمع کردی.اینجا چند تا عکس با لباسهای عیدت برات گذاشتم که رفته بودیم خونه ی خاله فریبا برای عید دیدنی.مامانی قربونت بشه که با این لباس ها خیلی خوش تیپ میشی ...
21 اسفند 1392

لالایی پسرم

      عروسک خوشگل من          بشین کنار دل من شب شد لالا کن       شب شد لالا کن   پسر خوب و ناز من                  عروسک خوشگل من شب شد لالا کن                    شب شد لالا کن   شب که میشه عروسک من             تو دل مامان و بابا خودشو جا می کنه       &...
20 اسفند 1392

مسافرت یک روزه

محمدامین جان یکی از جمعه های خرداد ماه سال 92 بود که دیدم تلفن زنگ زد گوشی رو برداشتم دیدم خاله زهره است.گفت داریم میریم مهاباد اگه شما هم می خواهید بیایین آماده بشین تا راه بیوفتیم,شما از ارومیه بیایین ما هم ا اینجا میاییم و همدیگرو اونجا میبینیم. من به بابایی گفتم بابایی هم قبول کرد که بریم .مامان جون خیلی خوش گذشت از اونجا هم یه عالمه خرید کردیم.اینم عکس های تو و رضوانه جون هستش که با هم گرفتین.    امین جان اینم یکی دیگه از مسافرت هامون به مهاباد هستش که با آنا جون وآقاجون و خاله زهره اینا رفته بودیم ولی تاریخش رو از یاد بردم .اینجا کنار سد مهاباد هستش که نشستیم و میوه و چایی خوردیم ...
19 اسفند 1392

آتلیه عکس های جوجویی3

                           قند عسلم این عکس رو تو مشهد گرفتیم تو اولین بارت بود که می رفتی مشهد پسرکم ,عید سال 1392   عزیزم مامان قربون خنده هات بشه که اینجوری خوشگل می خندی.   نازنینم اینجا هنوز کوچول موچول بودی و نمی تونستی بشینی   محمدم این لباساتو مادرجونت از مشهد خریده بود با این لباس ها مثل هویج میشدی عسل مامان   محمد امینم ,زیبای من تو بهترین هدیه خدایی واسه ما   اینجا رفته بودیم خونه خاله عید دیدنی .عید سال 1392   عزیزم اینجاهم نمی دونم داری ...
15 اسفند 1392

برای گل پسرم محمد امین

فسقلی مامان این عکس رو بعد اینکه از بیمارستان برگشتیم خونه و مادرجون تو رو برد حموم بابایی ازت گرفت .با لباس های تازهای که تنت کردی و کلاه نارنجی مثل عروسک ها شدی. محمدامینم ,فرشته کوچولوی من شش روزه بودی که دکتر گفت هنوز زردیت خوب نشده و باید سه روزی رو تو دستگاه باشی تا خوب شی خیلی سخت گذشت این چند روز همش با گریه گذشت خیلی نگرانت بودم ولی بخاطر تو باید تحمل میکردم... اینجا هنوز نافت نیوفتاده ,ده روزه بودی که نافت افتاد.همون روز هم از دستگاه اوردیمت بیرون چون خدا رو شکر خوب شده بودی و همون روز یه عالمه مهمون از مراغه و تبریز برای دیدن تو اومده بودنت و چند نفری هم از دوستامون تو ارومیه که همه بر...
28 بهمن 1392

عکس های مسافرت شمال

شهریور ماه سال 1392 همراه با مادرجون و پدرجون وعموحامد و عمه سمانه اینا رفته بودیم استاراو سرعین واین عکس ها رو وقتی رفته بودیم عنبران ازت گرفتم .مامان جون خیلی بهت خوش گذشت اصلا از اب بیرون نمیومدی . بعد مسافرت هم مریض شدی وروجک من اینم یه عکس خوشگل که با بابایی گرفتی عزیزم امیدوارم این سفر خاطره ی خوبی برات باشه وبهت خوش گذشته باشه ...
28 بهمن 1392